جمعه ام طی شد و در رؤیت ماهم هنوز
همچو یعقوب اسیر سر راهم هنوز
جمعه ام طی شد و از یار نیامد خبری
دیده ام گشت سپید و به نگاهم هنوز
واله ی روی تو و محو گل روی تو ام
از غم دوری روی تو در آهم هنوز
شدی از دیده نهان و به سوی چاه شدی
چون علی جد غریبت سر چاهم هنوز
جمکران در پی ماه تو و گه سهله روان
خود توئی شاهد و بر گفته گواهم هنور
خجلت از مردمک دیده کشم در ره تو
غیر تو نیست مرا چونکه پناهم هنوز
طعنه از خلق شنیدم ز پس غیبت تو
طالب روی توام نامه سیاهم هنوز
چون دعایم نه کند بهر ظهورت اثری
می خورم غبطه شها غرق گناهم هنوز
از ازل عاشق دیدار جمال تو شدم
بین عشاق تو من چون پر کاهم هنور
روز جمعه بود و روز ظهور گل من
گوش بر بانگ انا لمهدی شاهم هنوز
(صانعی ) جز گل روی تو تمنا نکند
دم به دم در طلب رؤیت ماهم هنوز
سیدکمال میرصانعی ۱۴۰۱/۰۷/۲۹
+ نوشته شده در جمعه بیست و نهم مهر ۱۴۰۱ ساعت 17:2 توسط احمد اسکندری
|